به خودم قول داده بودم که هیچ وقت از افکار بدم ننویسم.
اما اونقدر ناراحتم که شاید تنها چیزی که بتونه ذهن ناارومم رو اروم کنه همین نوشتن باشه
نمیدونم که چی بنویسمو یا حتی چی بگم
نمیدونم حتی از کجا شروع بکنم.ای کاش میشد خیلی چیز ها رو گفت حداقل به اندازه ای که روح و روانم سبک تر بشهاما همیشه هر ادمی یه سری حرفا داره که نمی تونه بگه.و باید توی قلبش نگه داره حرفا و اتفاقایی که هر لحظه بیشتر سوهان روحم میشن بیشتر ازارم میدنگا هی وقتا فکر کردن به اینکه نمی تونی هیچ کاری بکنی بیشتر از خود مشکل اذیتت میکنه.و من الان در ناتوان ترین حالت خودم قرار دارم با صدای گریه هایی که مثل همیشه کسی قرار نیست بشنوشون.برای تویی که داری اینو میخونی همیشه ارزو میکنم که خوب باشی هیچوقت خفه نشی با کلماتی که توی گلوت گیر کردن.هیچ وقت کر نشی با صدای افکاری که خوره وجودت میشنهیچوقتهمیشه حال دلت خوب باشه
درباره این سایت